جدول جو
جدول جو

معنی کیسه کشی - جستجوی لغت در جدول جو

کیسه کشی
(سَ / سِ کَ / کِ)
عمل و شغل کیسه کش. دلاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کش و کیسه کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
کیسه کشی
عمل و شغل کیسه کش، دلاکی
تصویری از کیسه کشی
تصویر کیسه کشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کینه کشی
تصویر کینه کشی
انتقام جویی، به دنبال انتقام بودن، انتقام گیری، کینه خوٰاهی، کینه جویی، کینه توزی
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی علفی با گل های سفید و میوه ای شبیه کیسه ای کوچک که در طب قدیم برای بندآوردن خون به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
کسی که در گرمابه بدن مردم را کیسه می کشد، دلاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، کینه ور، پرکین، کینه خوٰاه، کینه جو
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ کَ / کِ)
شغل چینه کش. کار دیوار گلی ساز. دیوارکشی. دیوارسازی. دیوارگری. کشیدن دیوار گلی
لغت نامه دهخدا
(تَ خوا / خا)
دلاک که شوخ تن را با کیسه برگیرد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه در حمام بدن کسان را کیسه مالد تا چرک بیرون آید. دلاک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
گشایندۀ کیسه. توسعاً، آنچه حوائج زندگی را برطرف کند. آنچه مایۀ رفع احتیاجات باشد:
حجرۀ آهنین نگر حقۀآبگینه بین
لعل در این و زر در آن کیسه گشای زندگی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ بُ)
عمل و شغل کیسه بر. جیب بری. (فرهنگ فارسی معین). طراری. رجوع به کیسه بر و کیسه بریدن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
منسوب به کیسه: ماست کیسه ای. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماست کیسه ای، ماستی که در کیسه های پارچه ای ریزند و آویزان کنند تا آب آن فروچکد و سفت و غلیظ گردد
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ /کِ)
عمل کشیدن شیره و عصارۀ هر چیزی. (یادداشت مؤلف) ، تدخین و استعمال شیرۀ تریاک. دود کردن شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
انتقام جویی. (فرهنگ فارسی معین). انتقام. قصاص. استقاده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مدارا کن از کین کشی بازگرد
که مردم نیازارد آزادمرد.
نظامی.
رجوع به کین کش شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
نام روز دوازدهم است از ماههای ملکی. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). نام روز دوازدهم از هر ماهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ دَ مَ دَ)
گرفتن شوخ تن با کیسه های زبر و خشن در حمام. با کیسه ای پشمین زبر، شوخ از تن باز کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید. کیسه کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیسه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ بَ)
تلافی کننده بدی. (برهان). تلافی کننده بدی و منتقم. (ناظم الاطباء). انتقامجو. کین کش:
وز آن پس به پیشت پرستاروش
روم تا به پیش شه کینه کش.
فردوسی.
به نزد بزرگان سالارفش
دلیران اسب افکن کینه کش.
فردوسی.
بدو گفت کین شاه خورشیدفش
که ایدر بیامد چنین کینه کش...
فردوسی.
به پذرفتن چیز و گفتار خوش
مباش ایمن از دشمن کینه کش.
فردوسی.
ز بدخواه و از مردم کینه کش
توان دوست کردن به گفتار خوش.
اسدی.
خستۀ آسمان کینه کش است
بستۀ روزگار غدار است.
مسعودسعد.
گفت شنیدم که سخن رانده ای
کینه کش و خیره کشم خوانده ای.
نظامی.
پادشاهان که کینه کش باشند
خون کنند آن زمان که خوش باشند.
نظامی.
گر بزد مر اسب را آن کینه کش
آن نزد بر اسب زد بر سکسکش.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 201).
صدهزاران طفل کشت آن کینه کش
وآنکه او می جست اندر خانه اش.
مولوی.
و رجوع به کین کش شود، جنگجو. جنگاور. مبارز. دلیر:
تو برخیز اکنون از این خواب خوش
برآویزبا رستم کینه کش.
فردوسی.
به مهمان چنین گفت کای شاه فش
بلنداختر و یکدل و کینه کش.
فردوسی.
چو او کینه کش باشد و رهنمای
سواران گیتی ندارند پای.
فردوسی.
چون به صف آید کمان خویش دهد خم
از دل شیران کینه کش بچکد خون.
فرخی.
چنان تا از آن لشکر کینه کش
بیفکند بر جای هفتادوشش.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کُ)
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی:
جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان
که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما.
خاقانی.
از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی
زمانه از همه خونریزها پشیمان است.
خاقانی.
عشق خود بی خشم در وقت خوشی
خوی دارد دمبدم خیره کشی.
مولوی.
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار او جورکشی خوی من.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین کشی
تصویر کین کشی
انتقام جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه کش
تصویر کینه کش
کین کش: بنزد بزرگان سالار فش دلیران اسپ افکن و کینه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه بری
تصویر کیسه بری
عمل و شغل کیسه بر جیب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کشی
تصویر شیره کشی
استخراج عصاره میوه ها، دود کردن شیره تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره کشی
تصویر خیره کشی
بیگانه کشی، ضعیف کشی، بی دلیل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
آنکه در حمام بدن کسان را کیسه مالد تا چرک بیرون آید، دلاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه کشی
تصویر کینه کشی
انتقام جویی
فرهنگ لغت هوشیار
بدن خود یا دیگری را در حمام کیسه مالیدن تا چرک آن بیرون آید کیسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسه کش
تصویر کیسه کش
((~. کِ))
کارگری که در حمام های همگانی تن مشتریان را شستشو می دهند
فرهنگ فارسی معین
دلاک، مغمز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتقام جو، کیفرجویی، نقمت
متضاد: عفو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دلاک حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
یارگیری برای دعوا
فرهنگ گویش مازندرانی
زنجیروار
فرهنگ گویش مازندرانی
ساخت و احداث جوی آب جوی درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی